وقتي که تنگ غروب بارون به شيشه مي زنه
همه غصه هاي دنيا توي سينه ي
منه
توي قطره هاي بارون، ميشکنه بغض صدام
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچي
نميخوام
پشت اين پنجره ميشينمُ آواز ميخونم
منتظر واسه رسيدنت تو بارون مي
مونم
زير بارون انتظار رنگ تازه اي داره
منم عاشق ترم انگار، وقتي بارون مي
باره
بعضي وقتا که مياي سر روي شونم مي زاري
تموم غصه ها رو از دل من
بر مي داري
اما اين فقط يه خوابه، خواب پشت پنجره
وقت بيداري بازم غم
ميشينه تو حنجره
غم ميشينه تو حنجره



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392 | 8:42 | نویسنده : reza |